بازی Twelve Minutes از همان زمان رونمایی موفق شد تا توجهات زیادی را به سمت خود جلب کند. بازیای که با ایدهی خلاقانه و شکل ارائهی بدیع خود افراد زیادی را در انتظار خود نگه داشت. حالا که چند روزی از انتشار بازی میگذرد میتوانیم با تجربهی کامل و کوتاه بازی، نظری دقیق و منصفانه در مورد آن داشته باشیم. بازیای که حاصل جاهطلبی و بلندپروازی سازندهاش است. با بررسی بازی Twelve Minutes همراه بازینما باشید.

دور اول
بازی سه به علاوهی یک شخصیت دارد که آن یک نفر بخشی از راز داستان بازی است. سه شخصیت اصلی که شامل مرد، زن و پلیس هستند، تمام بار روایی بازی را به دوش میکشند. داستان با ورود مرد به راهروی منتهی به خانهاش آغاز میشود و مکانیکهای پایهای بازی به بازیکن آموزش داده میشود. با ورود مرد به داخل خانه، اصل بازی آغاز میشود و دورهای تکرارشوندهی زمانی کار خود را شروع میکنند. به این شکل که با هربار مرگ شخصیت مرد، خروج او از خانه و یا به پایان رسیدن دوازده دقیقه که زمان هر دور است، بازی بازیکن و مرد را به لحظهی ورود مرد به خانه منتقل میکند و شخصی غیر از خود مرد و شما چیزی از دور قبلی به یاد نخواهد داشت. اساس بازی بر مدار تکرار این دورها به مقدار لازم است تا موفق شوید معمای این داستان را حل کرده و خود را از این مخمصه نجات دهید.
سه شخصیت بازی Twelve Minutes توسط بازیگران مطرحی صداگذاری شدهاند. شخصیت مرد توسط جیمز مکآوی که او را در بلوند اتمی دیدهاید صداگذاری شده و شخصیت زن هم توسط دیزی ریدلی، ستارهی سهگانهی مدرن جنگهای ستارهای. اما گل سرسبد این تیم بازیگری، صداگذار نقش پلیس است که آن را ویلیام دفو بزرگ اجرا میکند. استفاده از این بازیگران نکتهی بسیار مهمی برای بازی است. گذشته از بار تبلیغاتی که این بازیگران با خود به بازی میآورند، مهارت آنها در اجرای صوتی شخصیتها بسیار مهم است.

دور دوم
دوربین بازی همیشه همه چیز را از بالا نمایش میدهد. در چنین شرایطی ما هرگز صورت شخصیتها را نمیبینیم و نمیتوانیم احساست آنها را از چهرهشان تشخیص دهیم. این موضوع است که نقش صدا را در بازی بسیار پررنگ میکند. تمام بار احساسی بازی روی دوش صداگذاران آن است که بازیگر زن بازی، اصلا و ابدا موفق به اجرای درست شخصیت نمیشود. دیزی ریدلی به همان سردی و سکونی دیالوگ میگوید که در آخرین جنگ ستارگان اکران شده بازی میکرد. از طرف دیگر جیمز مکآوی و ویلیام دفو درخشان هستند. این دو بازیگر چنان به شخصیتهای خود جان بخشیدهاند که حتی تکرار دیالوگهایشان در لوپهای متوالی لذتبخش باقی میماند.
بازی مدعی این است که بازیکن میتواند مسیر وقایع را به هرشکلی که میخواهد جلو ببرد. ولی حقیقت این است که تنها یک مسیر و یک پایان برای بازی در نظر گرفته شده و هر مسیر و تصمیمی غیر از آنچه سازنده مد نظر داشته، باعث برگشتن بازیکن به نقطهی آغاز میشود. بازی Twelve Minutes حتی در انتقال توهم آزادی هم عقیم است. مهم نیست شما چقدر خلاق هستید، اگر ذرهای از مسیری که سازنده برایتان در نظر دارد منحرف شوید، باید لوپ را تکرار کنید. حتی اگر کاری نکنید که باعث شروع مجدد لوپ شود، بازهم هوش مصنوعی بازی شما را ناامید میکند. به طور مثال من ساعت معروف بازی را (یکی از آیتمهای اصلی بازی) از محل پنهانیاش بیرون آورده و روی میز گذاشتم، توقع داشتم تا یکی از دو شخصیت دیگر متوجه این موضوع شوند، ولی هیچ یک از شخصیتهای دیگر بازی به آن واکنشی نشان ندادند. موارد اینچینی، تمام حس منحصربهفرد بازی را میکشند.
تمام روند بازی، تعداد زیادی آزمون و خطاست که بازیکن باید با حوصله و صبری مثالزدنی، آنها را تجربه کند تا به گزینه و تصمیم مد نظر سازنده برسد و بخشی از داستان را جلو ببرد. این آزمون و خطا در تضاد آشکار با اصل و اساس چیزی است که بازی مدعی آن است.

دور سوم
گرافیک بازی در شرایط قابل قبولی قرار دارد ولی بازهم بیایراد نیست. همانطور که گفته شد، زاویه دوربین بازی به شکل ۹۰ درجه و از بالا است. با این حال اما محیطهای بازی که بزرگ و متنوع هم نیستند، جزئیات بسیار خوبی دارند. نورپردازی بازی بسیار خوب است و در شکلدهی اتمسفر کلی بازی به خوبی عمل میکند. اما بازی در بخش انیمیشن شخصیتها مشکلاتی دارد. انیمیشن شخصیتها گاهی مواقع، مثل لحظهی بازداشت شخصیتها یا نشستن و برخاستن روی صندلیها بسیار خوب است ولی زمان شروع و پایان این انیمیشنها به شدت بد و قابل تشخیص است. این لحظات به قدری منقطع از لحظات قبل و بعد از خود هستند که به راحتی دیده میشوند و حس خوب انیمیشنهای قبلی را خراب میکنند.
موسیقی بازی اما بینقصترین بخش بازی است. موسیقی بازی Twelve Minutes به خوبی در لحظاتی که باید وارد میشود و احساسات مورد نظر سازنده را به بازی تزریق میکند. موسیقی بازی به شدت در راستای بازی ساخته شده. مینیمال است و اثرگذار. نه کمتر از نیاز بازی است و نه بیشتر. احتمالاً تنها بخشی از بازی است که دچار جاهطلبی نویسندهی آن نشده.

دور اضافی
هشدار! متن این بخش از بررسی بازی Twelve Minutes، خالی از اسپویل است ولی ممکن است بکر بودن داستان را از بین ببرد؛ انتخاب با خودتان است.
صحبت دربارهی خود داستان را به عمد و برخلاق عرف، به انتهای بررسی موکول کردم تا راحتتر در مورد آن صحبت کنم.
داستان بازی دربارهی مردی است که از کار روزانه به خانه میآید و متوجه میشود که همسرش خبر ویژهای برایش دارد. این خبر (در ابتدا) شیرین با ورود ماموری به خانه و متهم کردن زن به قتل پدرش، خراب میشود. مرد باید در یک بازهی دوازده دقیقهای که دائما تکرار میشود ضمن پرده برداشتن از حقیقتی هولناک، از این لوپ زمانی هم خارج شود.
داستان بازی Twelve Minutes قرار است تا شوکهکننده و مهیب باشد، ولی به قدری به داستانهای فیلمهای بدنهی سینمای هند یا یکی از قسمتهای مجموعهی کلید اسرار شباهت دارد که به راحتی رعب خود را از دست میدهد. راز نهفته در داستان بازی بسیار مهیب است ولی نحوهی آشکارسازی بازی و دلیلی که برای شکلگیری ارتباط بین زن و مرد نمایش میدهد به قدری مضحک و متکی به تصادف است که تنها باعث خندهی بازیکن میشود. این ویژگی در کنار پایانبندی دم دستی و آبکی بازی چنان ضربهای به بازی میزند که باعث از بین رفتن تمام تجربهی بازیکن میشود. فراموش نکنیم که با بازیای طرف هستیم که داستان آن قرار است مهمترین ویژگی و نقطهی قوت آن باشد؛ ولی حالا همین داستان و مهمترین پیچش آن تبدیل به پاشنهی آشیل آن میشود.
داستان بازی Twelve Minutes قرار بود تنه به تنهی فیلمهای جنایی و دلهرهآور بزند، ولی هرگز موفق نمیشود که به آثار مهم و معروف این گونهی سینمایی نزدیک شود.

دور نهایی
بازی Twelve Minutes تجربهی منحصربهفردی است. چیزی نمیتواند این حقیقت را تغییر دهد. اما این بازی خاص، ایرادات زیادی دارد. توصیه بازی کار سادهای نیست ولی اگر به دنبال یک تجربهی خاص هستید، احتمالا از بازی لذت میبرید ولی اگر صرفا به دنبال یک داستان و روایت منطقی و جذاب هستید یا سرگرمکننده بودن بازی برای شما از الویت بالایی برخوردار است، بازی Twelve Minutes احتمالا از پس راضی کردن شما بر نخواهد آمد. البته انتشار بازی روی سرویس گیم پس، تجربهی آن را راحتتر میکند. در نهایت تصمیم با شماست.