زمانی که این صفحه را میخوانید، حداقل نه یا ده ماه از تعطیلی تلتیل میگذرد. اتفاقی که هیچکس تصور نمیکرد رخ دهد و در چشم به هم زدن همه را غافلگیر کرد. پسلرزههای این اتفاق تا سه ماه پس از آن نیز ادامه داشت و طول کشید تا به همه چیز عادت کنیم. اما برای طرفداران و مخاطبان «مردگان متحرک» شنیدن خبر تعطیلی تنها چند روز قبل از انتشار اپیزود دوم فصل پایانی مثل یک کابوس بود. خوشبختانه این کابوس به حقیقت تبدیل نشد و شرکت Skybound Entertainment صاحب معنوی The Walking Dead اکثر اعضای تیم اصلی را جمع کرد تا این سری محبوب و ماجراهای «کلمنتاین» به پایانی برسد که همیشه لیاقتش را داشت.
خسته از فرار
سه سال از اتفاقات فصل نه چندان خوب A New Frontier گذشته است و کلمنتاین حالا ۱۶ سال دارد، اما گذر عمر در این زمانهی بیرحم و بیش از هفت سال تجربهی زندگی در دنیایی که رنگ انسانیت در آن روز به روز کمرنگتر میشود، وی را به یک انسان بالغ، قوی و محکم تبدیل کرده و از او یک جنگجوی کامل ساخته است. کلمنتاین اما حالا «آلوین جونیور» یا AJ را در کنار خود دارد. پسر بچهای که در جریانات فصل دوم به دنیا آمد و در فصل قبل بینشان جدایی افتاد، اما در نهایت کلمنتاین موفق شد تا دوباره وی را پیدا کند. پسرک حالا شش سال سن دارد، اما در دنیایی که هر لحظه مرگ در کمین است فرصتی برای کودکی نیست. کلمنتاین همچون مادری دلسوز از AJ مراقبت میکند و در کنار آموزش مهارتهای بقا، سعی دارد تا او را به خوبی بزرگ کند و از وی انسانی خوب بسازد. تیم تلتیل در فصل آخر با اعمال مواردی سعی در یادآوری فصلهای قبل داشته که اصلیترین آن، همین الگوی مراقبت از یک بچه در طی داستان است. همان طور که Lee در فصل اول سعی در محافظت و آموزش کلمنتاین داشت، حالا کلمنتاین این وظیفه را برای AJ به عهده دارد. اما کلمنتاین با چالش بیشتری روبرست، چرا که AJ هیچ تصوری از دنیای پیش از بیداری واکرها ندارد و برای درک بسیاری از مسائل اجتماعی با مشکل روبروست. حتی کشتن یک آدم هم برای او بسیار راحتتر از آدمهای بزرگتر است و همین قضیه برای کلمنتاین ترسیست تا مبادا AJ به مرور به یک هیولا تبدیل شود. کلمنتاین به عنوان سرپرست AJ اصلیترین الگوی اوست و هر کار، تصمیم و انتخابی از سوی او (و همچنین مخاطب) روی پسرک تاثیر میگذارد. در مسیر اصلی داستان، کلمنتاین و آلوین جونیور به مدرسهای میرسند که حالا تبدیل به پناهگاه و خانه برای دانشآموزانش شده است. کسانی که مثل خود کلمنتاین، در آغاز فاجعه سن زیادی نداشتند و اکنون به مرز جوانی پای نهادهاند. کلمنتاین سالهای سختی را در حال فرار و جابهجایی گذرانده است، اما حال به مکانی رسیده که میتواند برایش «خانه» باشد؛ جایی که هنوز انسانیت در آن فراموش نشده است. ایپزود اول بیشتر به آشنایی با ساکنان همین پناهگاه میگذرد. در فصلهای قبل به وفور شخصیتهایی را میدیدیم که هنوز با دنیای جدید جور نشده بودند و همین کشمکش درونی به مرور آنها را به سمت تباهی سوق میداد یا بعضیها مدام روی اعصاب بودند و دردسر درست میکردند. در زمان حال اما یک پسربچهی شش ساله هم میتواند از پس واکرها بر بیاید و آخ هم نگوید.پس از گذشت چند سال از خیزش واکرها، حالا قوانین طبیعت حکمفرماست و دیگر مهم نیست چند ساله باشید، تنها قویترها زنده میمانند.

تیم تلتیل از سال ۲۰۱۲ و خلق فصل اول تا به حال تغییرات زیادی به خود دیده و از آن دوران عدهی انگشتشماری باقی ماندهاند، با این وجود ذرهای از مهارت و نبوغشان کم نشده است. شخصیتپردازیها عالیست و امکان ندارد حداقل با یکی از کاراکترهای تازهوارد ارتباط برقرار نکنید؛ از «وایولت» با آن اخلاق خشک و چهرهی سردش، «لوییس» با پرحرفی و طنازی و روحیه دادنش گرفته تا «جیمز» که یک عضو جداشده از گروه The Whisperers (گروهی که ماسکی از پوست واکرها به صورت میزنند و میتوانند دستهای از آنها را هدایت کنند) است و میخواهد از گذشتهی تاریکش فاصله بگیرد و «ویلی» دوازده ساله که برعکس چهرهی کج و کوله اش هوش خوبی دارد و میتواند بمب و تله بسازد. شخصیتها در کنار جذابیت هرکدام غیرقابل انکار در روند داستان دارند. در این فصل با یک آنتاگونیست جدید روبرو خواهیم بود؛ گروهی به نام Delta که جمعیت و منابع زیادی دارد، اما انسانهایی بیرحم هستند که برای مقاصد خود از هیچکاری دریغ نمیکنند. در کنار افراد جدید، حضور یکی دو شخصیت آشنا از فصول قبل نیز غافلگیرتان خواهد کرد.
به دنبال آرامش
این فصل خلاف روال اکثر عناوین تلتیل به چهار اپیزود تقسیم شده است؛ یکی از بهترین تصمیماتی که تیم سازنده میتوانست برای فصل نهایی اتخاذ کند. ساختار پنج اپیزودی حداقل در TWD باعث میشد تا یکی از اپیزودهای میانی به ریتم کند و روند خستهکننده دچار شود. با اینکه زمان اتمام بازی همچون فصول قبل بین هشت تا یازده ساعت طول میکشد، ولی کنترل بهتری روی ریتم و روند صورت گرفته است؛ به طوری که تعادل بین اکشن و دیالوگ در فصل پایانی بهترین نمونه در سری و یکی از بهترین نمونهها در آثار تلتیل است. سازندگان در هر اپیزود حداقل یک غافلگیری حسابی قرار دادهاند تا حسابی شوکه و حیرتزده شوید و همواره اشتیاق کافی برای تجربهی اپیزود بعدی داشته باشید. پیشرفت محدود به همینجا نیست و تیم سازنده موارد کاملا جدیدی را به این فصل اضافه کرده که به گیمپلی و روایت داستان طراوت تازهای بخشیده است. کارگردانی و قاببندی دوربین انعطاف بیشتری به خود دارد و استفاده از نمای اول شخص در برخی سکانسها حس اضطراب و تنش را بالاتر میبرد.
گیمپلی در عناوین تلتیل همواره بیشترین انتقادات را متحمل شده است. این بار تیم سازنده به معنای واقعی برای بهبود گیمپلی تلاش کرده و در نتیجه فصل پایانی مردگان متحرک «بازی» تر از فصول قبل است. تعامل مخاطب در بازی به سه بخش تقسیم میشود که اولین و آشناترین آن، انتخابهاست. به طور معمول چهار گزینه برای انتخاب خواهید داشت که هر کدام رفتار و احساس خاصی را پیش میگیرد و زنجیرهی آنها شخصیت و رفتار کلمنتاین را در طول داستان شکل میدهد. میتوانید با یکی آرام و دوستانه رفتار کنید و با دیگری پرخاشگر و بدخلق باشید. در فصل دوم کلمنتاین به خاطر سن پایین نمیتوانست تاثیر خاصی در روند تصمیمات شخصیتهای دیگر بگذارد، اما حالا نه تنها بزرگ شده، بلکه به فردی باتجربه تبدیل گشته و در موقعیتهای بسیاری تصمیمگیرندهی اصلیست، توانایی رهبری یک گروه را دارد و در سختترین لحظات تصمیم درست میگیرد. در سه فصل شاهد رشد و بلوغ کلمنتاین از هر جهت بودیم و حالا اوج پختگی وی در فصل چهارم و پایانی به باورپذیرترین شکل ممکن نمایش داده میشود که مکمل آن، صداپیشگی فوقالعادهی «ملیسا هاچینسون» است. انتخابهای معمولی که محدودیت زمان هم دارند، بیشتر مشخصکنندهی رفتار، موضع و روابط شخصیتها با کلمنتاین است، اما انتخابهای مهم تبعات سنگینتر و طولانیتری دارند و حتی به قیمت جان افراد تمام میشوند. قابلیت انتقال فایل ذخیرهی فصلهای قبل هم هنوز به قوت خود پابرجاست.
بخش دوم گیمپلی گشت و گذار است که باید به دنبال آیتمی خاص بگردید یا در محیطی قابلیت تعامل با موارد مختلف دارید. این بخش به لطف اندکی تاثیر از Life is Strange آزادی عمل بیشتری نسبت به قبل میدهد. حتی با جمعآوری یک سری آیتم خاص میتوانید اتاقتان را تزیین کنید. برای اولین بار در سری، در این نسخه از دوربین سوم شخص روی شانه استفاده شده است که کنترل بیشتری به مخاطب برای تعامل در محیط میدهد. اما بخش سوم یعنی مبارزات بیشترین تغییر و تحول را به خود دیده است. سکانسهای کلیدزنی یا همان QTE همچنان به قوت خود باقی و هیجانانگیز هستند، اما برای اولین بار شاهد مبارزات تنبهتن و تیراندازی با دوربین سوم شخص هستیم. این تغییر نه تنها هویت «بازی» بودن این فصل را بیشتر کرده، بلکه دست طراحان را برای خلق سناریوهای جدید و متنوع باز گذاشته که کاملا جواب داده و روح تازهای به گیمپلی این سری دمیده است. کلمنتاین که حالا یک مبارز تمامعیار است، در طی مبارزات از چاقوی کماندویی، تفنگ کمری و همچنین یک تیر و کمان استفاده خواهد کرد. البته بیتجربگی سازندگان در سبک اکشن سوم شخص به چشم میآید و مشکلات کنترل دوربین و همچنین باگهایی در هنگام انجام فرمانها چندباری صفحهی مرگ را پدیدار خواهد کرد که اذیتکننده میشود. اما نمیشود کتمان کرد که چقدر این تغییرات به گیمپلی بازی طراوت و تازگی داده است. نقطهی اوج این لحظات در نیمهی دوم دو اپیزود آخر رقم میخورد، جایی که پیوستگی گیمپلی و داستان، به کمک موسیقی عالی موجی از هیجان و احساس را بر سرتان فرو خواهد آورد.

پردهی آخر
هفت سال زمان زیادیست. آن قدر زیاد که چنان غرق یک دنیا و شخصیتهایش شویم که فراموش کنیم روزی به پایان میرسند. تلتیل و سری The Walking Dead در این هفت سال ماجراهای زیادی را برای خود و ما رقم زدند و حالا هر دو به پایان راه خود رسیدهاند. کلمنتاین را از وقتی تنها هشت سال داشت همراهی کردیم و حالا که به یک دختر بزرگ و قوی تبدیل گشته باید از او جدا شویم. در لحظهی لحظهی اتفاقات این فصل، فکر چگونگی خداحافظی با کلمنتاین همواره گوشهای از ذهنم را مشغول میکرد. حیف که نمیشود مفصل به پایان بازی پرداخت، اما توصیف یک ساعت پایانی اپیزود آخر برای من در عبارت «فوقالعاده» خلاصه میشود. فصل پایانی «مردگان متحرک» نه تنها افت نسبتا محسوس فصل قبلی را از یاد میبرد، بلکه آن قدر درخشان عمل میکند که برای من همرتبه با فصل دوم به عنوان بهترین فصل باشد. مهم نیست که در پایان چه رخ میدهد، چرا که باز هم از سنگینی این جدایی نمیکاهد. نمیدانم که کی دوباره با شخصیتی به ماندگاری و عمق کلمنتاین در بازیهای ویدیویی یا رسانههای دیگر مواجه خواهم شد، اما میدانم که همیشه جایی در خاطرات من خواهد داشت و با مرور خاطرات این سفر هفت ساله دوباره بغض گلویم را خواهد گرفت. خداحافظی گرچه سخت، ولی تقدیر است. خداحافظ کلمنتاین. خداحافظ تلتیل.