نام Lucas Pope در بین دوستداران بازیهای مستقل نامی بسیار آشناست؛ کسی که عهدهدار ساخت عنوان Papers, Please در سال ۲۰۱۳ بود. اثری که با اتمسفر تاریک، جدی و گیمپلی متفاوتاش به یکی از بازیهای خاص و بهترین تجربههای آن سال بدل گشت. پوپ مدتی پس از انتشار آن اثر ساخت پروژه جدید خود را آغاز کرد. پروژهای که پس از چهار سال و نیم حالا نتیجهاش را در قالب عنوان Return of the Obra Dinn میبینیم؛ اثری که تمام کارهای آن، چه طراحی و برنامهنویسی و چه روایت و موسیقی توسط خود پوپ انجام شده و خاص و متفاوت بودن از سر و رویش میبارد. داستان بازی ساده آغاز میشود، اما عجله نکنید، چرا که این فقط آغاز ماجراست.

سفر بدون بازگشت
در سال ۱۸۰۲ یک کشتی با نام Obra Dinn به نمایندگی از کمپانی هند شرقی عازم دماغهی امید نیک در جنوب آفریقا میشود، اما هرگز به مقصد نمیرسد. پس از پنج سال بیخبری و ناپدید بودن، کشتی در سال ۱۸۰۷ دوباره در بندر پیدا میشود. مخاطب در نقش ماموری از سوی کمپانی هند شرقی وظیفه پیدا میکند تا به کشتی برود، از سرنوشت سرنشینان ناپدید شده آن آگاه شود و خسارت دریافتی را برای بیمه تخمین بزند. سکانس افتتاحیه بسیار آرام است؛ در ابتدا نامه کمپانی برای دریافت ماموریت را میبینید و لحظهای بعد، در قایق عازم کشتی هستید. پس از رسیدن به نقطهی استقرار وارد کشتی میشوید و اطراف را میگردید تا اینکه روبهروی در اتاق ناخدا جسدی را مشاهده میکنید. در اینجاست که ماجرا تازه آغاز میشود. برای تکمیل ماموریت خود دو آیتم دارید؛ یکی دفترچهای که در آن تمام اطلاعات مورد نیاز وجود دارد و تمام اتفاقات و نتایج را در آن ثبت میکنید و دیگری یک ساعت، اما نه یک ساعت ساده بلکه یک ساعت جادویی و عجیب که با آن میتوانید بفهمید چه بر سر افراد این کشتی آمده است. اما این ساعت چگونه کار میکند؟ هنگامی که در کنار یک جسد میروید، با استفاده از این ساعت لحظهی مرگ آن شخص در اطراف شما بازسازی میشود. در قالب یک تصویر ثابت از تمام محیط کشتی و تمام افرادی که در لحظه مرگ آن اطراف بودهاند. در اولین خاطره است که متوجه میشوید ماجرا اصلا به این سادگیها نیست، بلکه جسدی که پیدا کردید توسط کاپیتان به قتل رسیده است. حال شما هستید و ساعت، دفتر، کشتی و انسانهای بخت برگشته که باید بفهمید چه بلایی بر سرشان آمده است.
داستان بازی بهطور کل شامل ده فصل است که هر کدام مربوط به اتفاق یا حادثه بزرگی میشود که در طی سفر رخ داده است. هر فصل خود نیز به بخشهای کوچکتری تقسیم شده است تا جزئیات این اتفاق شرح داده شود. روایت داستان با اینکه از آخرین اتفاقات رخ داده در کشتی شروع میکند، اما ترتیبی در دیدن اتفاقات وجود ندارد و قرار نیست داستان را بهطور منظم از اول تا آخر یا آخر به اول (مثل فیلم Memento) تجربه کنیم، بلکه با توجه به اقتضای روند و همچنین باقیماندههای اجسادی که پیدا میکنید این روند تعیین میشود که در ادامهی متن بیشتر به این مورد پرداخته خواهد شد. بگذارید همینجا بگویم؛ داستان بازی کاملا بیرحمانه و سیاه است. دیدن اینکه چگونه سفری که قرار بود از مبدا تا مقصد در آرامش سپری شود اما در نهایت به کابوسی برای سرنشیناناش تبدیل شده، یکی از این سیاهیهاست. انتظار برای دیدن لحظهی مرگ بسیاری از آنها، در عین جذابیت و تعلیقی که در روند داستان ایجاد میکند، فضایی سیاه و افسرده را القا میکند که پس از مدتی بازی کردن همهچیز در آن بوی مرگ و نحسی به خود میگیرد. اتمسفری که به مدد استایل گرافیکی خاص بازی پررنگتر هم میشود.

صحنهی جرم، ورود ممنوع!
اما پیشروی در فصلها چگونه صورت میگیرد؟ همانطور که ذکر شد با استفاده از ساعتی که در اختیار دارید به لحظه مرگ هر جسد منتقل میشوید که به صورت یک تصویر فریز شده از آن لحظه به شما نشان داده خواهد شد. در این لحظه میتوانید ببینید که آن شخص دقیقا چگونه مرده و مهمتر از آن، محدوده اطراف او نیز مشخص میشود و میتوانید بفهمید در آن موقع چه افرادی حاضر و در چه حالتی بودهاند. پیش از اینکه این صحنه در تصویر ظاهر شود هم میتوانید صدایی را بشنوید که در واقع صداهای محیط و مکالمات بین شخصیتها در ثانیههای آخر قبل از مرگ است. پس از آن میتوانید در محیط بچرخید و همچون صحنهی جرم، تمام جزئیات را از زوایای مختلف بررسی کنید تا به مدارک و شواهد مورد نیاز دست یابید. به دفعات پیش میآید که در همان تصویری دوباره جنازهای را ببینید، در این مواقع با رفتن بالای جنازه دوباره از ساعت استفاده میکنید. با این کار هالهای از جنازه در همان نقطه در محیط کشتی پدیدار میشود که از طریق آن میتوانید بعدا و در صورت نیاز لحظه مرگاش را دوباره ببینید. در واقع این هالهها مربوط به کسانی است که مردهاند ولی جنازهشان دیگر در کشتی وجود ندارد. هالهها معمولا لینک بین بخشهای داخلی هر فصل هستند تا از زنجیره اتفاقات آگاه شوید. مشابه چنین روندی را در عنوان To The Moon میتوان دید، جایی که برای جابهجایی بین دو خاطره نیاز بود تا یک شئ مشترک بین آن خاطرات را پیدا کنید تا به عنوان یک لینک برای انتقالتان عمل کند. پس از بازی کردن یکی-دو فصل و آگاه شدن از وقایع آنها، دسترسی به طبقات پایینتر کشتی برایتان آزاد میشود و بازی دستتان را برای دیدن ادامهی داستان بازتر میگذارد. به این صورت که همزمان چند جسد در محیط در دسترس قرار میگیرد و اینکه اول به سراغ کدام بروید به خودتان بستگی خواهد داشت. با پیشروی بیشتر، بازی جزئیات بیشتری از داستان را ارائه میدهد و دلیل این همه اتفاق بد و مرگ را بیشتر لمس خواهید کرد.
حال به سراغ دیگر آیتم مهم بازی یعنی کتاب وقایع برویم. همانطور که ذکر شد این کتاب محل جمعآوری تمام وقایع و شواهد است. در ابتدای کتاب اطلاعات اولیه برای آغاز تحقیقاتتان قرار گرفته که توسط یکی از بازماندههای کشتی برایتان ارسال شده است و در واقع او درخواست چنین تحقیقاتی را داده است. در این بخش تعداد و نام فصلها، فهرست سرنشینان کشتی، نقاشی سرنشینان و نقشه کشتی وجود دارد که اطلاعات پایهای شما به شمار میروند و به دفعات به سراغشان خواهید آمد. پس از بررسی هر صحنهی مرگ، اطلاعاتی در صفحه مربوط به آن در کتاب نقش خواهد بست که شامل تصویر قربانی، محل وقوع مرگ در کشتی، افراد حاضر در صحنه و دیالوگهای رد و بدل شده پیش از مرگ است. حالا همه چیز فراهم است تا اطلاعات مربوط به قربانی را مشخص کنید و از سرنوشتاش آگاه شوید. در این قسمت قربانی از طریق تصویرش مشخص است و شما باید فاکتورهای دیگری را برای تعیین سرنوشتاش مشخص کنید که شامل نام قربانی، چگونگی و نام قاتل میشود. از این جا به بعد است که فاز کارآگاهی در بازی بسیار پررنگ خواهد شد، چرا که باید نهایت دقت خود را به کار بگیرید و تمام شواهد و صحنههای موجود را بررسی کنید تا به نتیجه برسید.

تابلویی از جنس نوستالژی
تا اینجا از عناصر مختلفی در بازی گفتیم که هر کدام به نوبه خود خاص و در عین حال عمیق هستند، اما خاصترین وجه بازی و عاملی که به احتمال زیاد به واسطهاش با این عنوان آشنا شدید، چیزی نیست جز گرافیک و استایل هنری آن که نمونهاش به ندرت در سالهای اخیر دیده شده است. سازنده بازی یعنی «لوکاس پوپ» از موتور یونیتی برای ساخت این اثر استفاده کرده، اما ابزاری برای آن نوشته که رندر گرافیکی بازی را به صورت یک بیتی انجام میدهد و نتیجه آن، استایل گرافیکی خاص و عجیب بازی است که تنها دو رنگ در آن به کار رفته! استایلی که برگرفته از علاقهی پوپ به بازیهای دوران رایانههای مکینتاش است و او خواسته تا با این کار حس نوستالژی در بازی ایجاد کند. با توجه به سهبعدی بودن بازی شاید با خود بگویید مدلها و محیط جزئیات زیادی نداشته باشند که جواب من به شما دقیقا برعکس این است! جزئیات در محیط و شخصیتها غوغا میکند و طراحی چهرهها بهگونهای است که به سرعت احساس آن فرد را متوجه شوید. افکتهای مختلفی همچون باران، آتش و خون هم در بازی دیده میشود که هر کدام طراحی مناسبی در قالب این استایل دارند. طراحی مدلها و چینششان با چنان وسواسی صورت گرفته که نه تنها ریزترین جزئیات هم با مقداری دقت قابل مشاهده است، بلکه مخاطب را با اتمسفر و موقعیت درگیر میکند.
به لطف سطح بالای جزئیات، المانهای متعددی در صحنههای مرگ قرار گرفته است که باید به دقت تمام آنها را چک کنید، چرا که وسواسی که در طراحی گرافیک بازی به کار رفته، در طراحی مرحله و المانهای معمایی هم دیده میشود. برای یافتن سرنوشت هر شخص بهطور کامل باید به تمامی المانهای ممکن چه تصویری چه صوتی و چه متنی دقت کنید. با وجود افزایش پیچیدگی این موارد از میانهی داستان به بعد و تعداد بالای سرنشینها که به ۶۱ نفر میرسد، طراحی المانها به استادانهترین شکل ممکن صورت گرفته، به صورتی که تقریبا هیچ مورد بیاستفادهای در روند بازی وجود ندارد و تمامیشان در مسیر حل پرونده مفید هستند. مثالی که میتوانم در این مورد بزنم، حالات مختلف مرگ در بازی است که تعداد آن از مرز ۲۰ حالت عبور میکند. حالاتی که برخی بهطور کلی شاید یکی باشند، اما جزئیات است که آنها را از هم متمایز میکند. حتی لهجه و زبان صحبت شخصیتها هم در بازی اهمیت دارد، چرا که در کشتی انسانهایی با ملیتهای مختلف حضور داشتهاند. یکی چینی صحبت میکند و دیگری فرانسوی. سه نفر انگلیسی صحبت میکنند، اما یکی با لهجه آمریکایی و دیگری با لهجه بریتانیایی و دیگری در حین صحبت از عبارات اسپانیایی استفاده میکند. همین رعایت بالای جزئیات، باعث میشود تا از حواس بینایی و شنوایی خود با دقت زیاد استفاده کنید و در نتیجه، یک تجربه کارآگاهی بسیار جذاب از بازی داشته باشید.

از همکاری شما سپاسگزاریم
برای بازی دو پایان در نظر گرفته شده است. پایان بد بازی (که در واقع پایان بد نیست، ولی در نهایت از برخی جزئیات رخ داده در ماجراهای کشتی آگاه نخواهید شد) نزدیک به سه ساعت از شما وقت خواهد گرفت و برای دیدن آن تنها کافی است که جسدها را یکی پس از دیگری پیدا کنید و خاطرات مختلف را ببینید تا از آنچه بر سر کشتی Obra Dinn و سرنشیناناش آمده است، آگاه شوید. در این حالت بازی چالش خاصی به همراه ندارد و بیشتر مثل یک عنوان Walking Simulator میشود که یک ماجرای جذاب و در عین حال تاریک را روایت میکند. برای پایان خوب بازی اما نیاز دارید تا سرنوشت تمام ۶۱ سرنشین را بفهمید که طبق آنچه سازنده گفته، با توجه به مهارت و دقتتان میتواند بین ۶ تا ۴۰ ساعت طول بکشد. در عوض بازی نه تنها یک تجربه کارآگاهی بسیار جذاب را ارائه میکند، بلکه به عنوان جایزه از بخشهای بیشتری از داستان آگاه خواهید شد.
در انتها باید گفت که بازی کردن Return of the Obra Dinn میتواند به یکی از آن تجربههای خاص عمرتان بدل شود. روایت داستانی کمنظیر و گیمپلی و گرافیک خاص، در کنار جزئیات فراوان و وسواس مثالزدنی و اتمسفر درگیرکننده باعث خلق یکی از بهترین عناوین سال جاری شده است. پیشنهاد میکنم در سریعترین وقت ممکن به سراغ این عنوان بروید و از رمز و راز این کشتی متروکه سر در بیاورید.