قسمت هفتم «رزیدنت ایول» گرچه بسیاری از طرفداران این سری و همچنین عاشقان آثار ترسناک را با عملکرد عالی خود دوباره جذب کرد، اما بخش دیگری از طرفداران به خاطر تغییر زاویهی دوربین به حالت اول شخص و الهام بسیار از فیلمهای اسلشر، معتقد بودند این نسخه بیشتر از همیشه از ریشههای رزیدنت ایول دور است. به هر حال این تغییرات گسترده جواب داد و Resident Evil 7 به یکی از موفقترین بازیهای تاریخ کپکام تبدیل شد.
حتی با وجود موفقیت ریمیک قسمت دوم با دوربین سوم شخص آشنا و راکونسیتی بینظیرش، کپکام مانعی برای ادامه دادن راه قسمت هفتم نمیدید، اما در عین حال محتاط عمل نکرد و در نسخهی جدید، یعنی Village باز هم ریسکپذیری کرده و تغییرات مهمی را در ساختار بازی اعمال کرده است.

آرامشی که دوام نیاورد
سه سال از اتفاقات قسمت هفتم گذشته و «ایتن وینترز» به همراه همسرش «میا» و دختر شش ماههشان «رز» حوادث وحشتناک خانهی بیکرها را پشت سر گذاشتهاند و سعی میکنند تا دوباره به آرامش برسند. متاسفانه این آرامش دوامی ندارد؛ «کریس ردفیلد» و افرادش به شکل غیرمنتظرهای به خانهی وینترزها حمله میکنند و کریس میا را به قتل میرساند. در ادامه رز توسط عدهای ناشناس دزدیده میشود و ایتن سفری را برای نجات دختر خود آغاز میکند که در نهایت او را به روستایی در اروپای شرقی میرساند.
به محض اینکه روستای درون بازی را ببینید، خاطرات Resident Evil 4 در ذهنتان تداعی خواهد شد. سازندگان RE Village در این نسخه از قسمت چهارم که هنوز هم بهترین نسخهی سری است، الهام زیادی گرفتهاند و هیچ ابایی از به رخ کشیدن آن هم نداشتهاند. طراحی محیط روستا و حال و هوای آن شباهت زیادی به RE4 دارد و حتی میتوانید در خانههای مختلف سرک بکشید و آیتمهای باارزشی پیدا کنید. حتی یکی از سکانسهای افتتاحیهی بازی هم یک ادای دین مستقیم است که برای مدتی مقابل دشمنان مقاومت میکنید و سپس صدای زنگ کلیسا، تمام آنها را به مقصدی فرا میخواند.
قسمت چهارم در گیمپلی هم الهامبخش تیم سازندهی RE Village بوده است. بازی در مختصرترین تعریف ممکن، ترکیبی از نسخههای چهار و هفت به حساب میآید؛ همچنان زاویهی دوربین اول شخص است و بخشهای ترسناک با فضاهای تنگ و تاریک وجود دارند، اما بازی در کل اکشنتر شده و محیطهای بازتری را میبینیم. حتی مدیریت کولهپشتی و مرچنت هم بازگشته است. البته نه خود کسی که در قسمت چهارم دیده بودیم و به جای او، شخصیتی با نام Duke در بازی حضور دارد که به شما آیتمهای مختلف نظیر اسلحه، تجهیزات و ارتقای آنها را میفروشد. مدیریت کولهپشتی اما همچون قبل تاثیرگذار نیست و در درجه سختی استاندارد به هیچ وجه با مشکلی مثل کمبود جا روبرو نخواهید شد.
دوک برخلاف مرچنت، یک شخصیت مهم در داستان به حساب میآید و همین او را به یکی از عناصر بهیادماندنی RE Village تبدیل میکند؛ کسی که نه تنها برای پیشروی در مسیر به شما آیتمهای مفید میدهد، بلکه اطلاعاتی دارد تا بیشتر از تهدیدهای موجود آگاه شوید. از همان دقایق ابتدایی حضور در روستا متوجه میشوید که هیچ چیز در آنجا عادی نیست و به جای انسانهای عادی، گرگنماها تمام آن را احاطه کردهاند. با مقداری پیشروی بیشتر متوجه خواهید شد که شخصی به نام Mother Miranda و چهار ارباب زیر دست او به آنجا حکومت میکنند و در واقع دشمنان اصلی شما محسوب میشوند.

بازی مرگ
بازی Resident Evil Village همچون بسیاری از نسخههای این سری، در ذات یک اثر خطی است. در عین حال مشابه ساختاری که در سهگانهی کلاسیک یا قسمت هفتم دیدیم. یک مکان در قالب Hub وجود دارد که دیگر مناطق به آن متصل هستند. همین طور که در داستان پیشروی میکنید و پا به مکانهای جدید میگذارید، مکانهای قبلی همچنان در دسترس وجود دارند و میتوانید آنها را برای یافتن رازهای مختلف و گنجینههای باارزش بگردید. در این نسخه هاب همان روستای مرکزی است و مناطق متصل به آن، قلمروی هر یک از چهار اربابی است که بالاتر اشاره کردیم. هر کدام از این قلمروها نه تنها از لحاظ بصری فرم متفاوتی دارند، بلکه طراحی مراحل و گیمپلی آنها هم از یکدیگر متمایز است.
از این لحاظ RE Village نسبت به قسمت هفتم کاملا برتری دارد. این تنوع در اجزای بصری و همچنین گیمپلی در کنار ریتم کاملا حسابشده و ستپیسهای پرخرج که مشخص است کپکام وقت زیادی روی آنها گذاشته و صدالبته صداگذاری فوقالعاده، باعث میشود بازی به هیچ وجه خستهکننده نشود. بازی مخاطب خود را طوری بین فاز اکشن و ترس جابهجا میکند تا تصور اینکه چه چیزی در ادامه پیش روی شماست، تا جای ممکن قابل پیشبینی نباشد. البته در ازای این مزیت، بازی نسبت به نسخهی قبلی بسیار اکشنتر شده و همین مورد احتمالا به مذاق کسانی که عاشق حال و هوای RE7 بودند خوش نخواهد آمد. این دسته از مخاطبان، بیشتر با نیمهی اول بازی ارتباط برقرار خواهند کرد؛ لحظاتی که مربوط به قلمروی دو شخصیت Lady Dimitrescu و Donna Beneviento است.
کسانی از رزیدنت ایولهای کلاسیک خاطرات زیادی دارند، بدون شک از بخش «لیدی دیمیتریس» لذت زیادی خواهند برد. این بخش در یک قلعه جریان دارد و همچون عمارت اسپنسر، مکانی با راهروهای متعدد و پیچیده است که رازهای متعددی را درون خود نگه میدارد. لیدی دیمیتریس که طی یک سال گذشته به خاطر ظاهر خاص و قد بسیار بلندش در اینترنت شهرت زیادی پیدا کرده، مشابه جک بیکر در قسمت هفتم و مستر اکس در ریمیک قسمت دوم، کابوستان در قلعه میشود و هر جا که شما را ببیند دنبالتان میافتد. در مورد بخش «بنوینتو» توضیحی نمیدهم تا لطمهای به تجربهاش وارد نشود، اما شک نکنید که یکی از بهترین بخشهای بازی در انتظارتان خواهد بود.
چهار ارباب حاضر در بازی پیادهسازی و نمایش جذابی دارند، اما هیچکدام از آنها هرگز به ابهت امثال «آلبرت وسکر» نمیرسند. شخصیتهایی چون لیدی دیمیتریسک و بیشتر از همه هایزنبرگ پتانسیل زیادی داشتد تا با شخصیتپردازی بهتر و وارد کردن آنها به زنجیرهی داستانی دنیای رزیدنت ایول، جزو ماندگارترین شخصیتهای این فرنچایز باشند، اما کنشها و انگیزهها به قدر کافی قدرتمند نیستند. باسفایتها هم مورد دیگری در بازی است که میتوان قدری به آن خرده گرفت. تمام باسفایتها در بحث طراحی بسیار خوب هستند و از لحاظ بصری هم قدرت انجین داخلی کپکام یعنی RE Engine را تمام و کمال به رخ میکشند، منتهی آن سطح چالشی که انتظار میرود را ارائه نمیدهند. حتی در قسمت ششم که از جهات بسیاری ناامیدکننده عمل میکند، باز هم باسفایتها حملات سهمگینی داشتند تا احتمال مرگتان کم نباشد، اما در درجه سختی استاندارد و طی تمام باسفایتهای بازی، شخصا تنها یک یا دو بار مُردم.

مکاشفات آمبرلا
کپکام مشابه قسمت هفتم در ساعات پایانی RE Village هم ریتم بازی را خیلی سریعتر میکند. سطح اکشن یکی دو ساعت پایانی نه تنها به اکشن قسمت ششم نزدیک است، بلکه به لطف زاویهی اول شخص امکان دارد یاد سری Modern Warfare هم بیفتید! این حجم از اکشن شاید چیزی باشد که با هویت رزیدنت ایول جور درنیاید و اصلا باب میل طرفداران هم نباشد، اما روایت داستان در آن لحظات چیزیست که چنین ریتم سریعی را طلب میکند.
بازی در واقع تا همان ساعات انتهایی در قطرهچکانیترین حالت ممکن به شما اطلاعات میدهد، اما پس از آن روایت جان میگیرد و گرهها یکی پس از دیگری گشوده میشود. بازی نه تنها بسیاری از سوالاتی که در این نسخه و همچنین قسمت هفت به جا مانده بود را جواب میدهد، بلکه بهطور مستقیم به داستان نسخههای کلاسیک وصل میشود. کارگردانی روایت و همچنین کاتسینهای بازی هم در این لحظات عالی است؛ مشابه همان جنس از کارگردانی کاتسین که در ریمیک قسمتهای دوم و سوم دیده بودیم که یکی از نقاط درخشان رویکرد متفاوت کپکام در سالهای اخیر نسبت به سری رزیدنت ایول به حساب میآید.
بازی Resident Evil Village بدون شک بهترین نسخهی این سری محسوب نمیشود، اما به هیچ وجه نمیتوان کتمان کرد که چه کارگردانی و طراحی حساب شدهای دارد و هرگز در گیمپلی و فضاسازی از رمق نمیافتد. گرافیک بازی به لطف موتور گرافیکی قدرتمند RE Engine از همه لحاظ عالی است و در مواردی چون نوپردازی و انیمیشن به جرئت یکی از بهترینها در صنعت ویدیوگیم محسوب میشود. اینکه RE Village بهترین رزیدنت ایول تاریخ نیست، به این خاطر است که آن حس انقلابی بودن قسمت اول یا چهارم را ندارد، اما در عین حال تلاش خود را کرده تا در عین ادامه دادن مسیر قسمت هفتم و همچنین یادآوری نسخههای گذشته، هویت خود را داشته باشد و اثری از همه لحاظ با کیفیت ارائه دهد که در این کار موفق است.