از همان سالی که کپکام و «شینجی میکامی» ریمیک Resident Evil را برای گیمکیوب ساختند، تجربهی دوباره قسمت دوم با ظاهری جدید و تر و تمیز به آرزوی اصلی طرفداران این سری تبدیل شد. ریمیک قسمت اول با وجود اینکه نزدیک به هفده سال عمر دارد، اما هنوز هم به عنوان یکی از بهترین ریمیکهای تاریخ بازیهای ویدئویی شناخته میشود. عنوانی که توانست تجربهی نسخهی اصلی را در قالبی بهروزتر و روانتر ارائه دهد و در عین حال هویت خود را حفظ کند. پس از عرضهی این ریمیک در سال ۲۰۰۲ میلادی، طرفداران هر روز را به این امید سپری میکردند تا قسمت دوم هم دچار سرنوشت مشابهی شود. از اواسط نسل هفتم و با رواج نسخه HD و ریمسترد عناوین قدیمیتر این امید قوت بیشتری گرفت، اما کپکام در عوض به سراغ نسخههای اصلی و فرعی متعددی رفت. عناوینی که برخی خوب و جذاب و برخی ناامیدکننده ظاهر شدند، اما همگی در یک نقطه اشتراک داشتند؛ دور شدن فرنچایز از ریشههای خود و تغییر حالت از سبک Survival Horror به اکشن. حتی سری فرعی Revelations هم با وجود نزدیکتر شدن به ریشهها نتوانست آن چنان که باید انتظارات را برآورده کند. کپکام اما با ساخت و انتشار نسخهی هفتم توانست باری دیگر حس ترس را برگرداند و طرفداران را تا حدی راضی کند؛ اما رونمایی ریمیک قسمت دوم در کنفرانس سونی در E3 2017 بود که بیش از تمام اینها طرفداران را خوشحال کرد. پس از بیست و یک سال انتظار حالا ریمیک قسمت دوم منتشر شده و عاشقان این فرنچایز دوباره فرصتی پیدا کردهاند تا نه تنها خاطرات خود را با راکونسیتی احیاء کنند، بلکه باز هم شاهد یک تجربهی رزیدنت ایول از نوع کلاسیک آن باشند. اما آیا ریمیک قسمت دوم همان چیزی است که در طی تمام این سالها انتظارش را داشتیم و آیا همان محصولی است که کپکام با نمایشهای عالی وعدهاش را داده بود؟

اولین روز کاری
در کنار رعایت اصول کیفی و استانداردهای مدرن برای جذب بازیکنان امروزی، «وفاداری به منبع اصلی» هم عامل بسیار مهمی در ساخت یک ریمیک به حساب میآید؛ چرا که بخش مهمی از مخاطبان این دسته از بازیها کسانی هستند که به قصد احیای خاطرات و حس نوستالژی جذب آن میشوند. اگر جزو این دسته هستید پس خوشحال باشید؛ زیرا ریمیک رزیدنت ایول ۲ همان چیزیست که تمام این سالها انتظارش را میکشیدید! راستش را بخواهید، این انتظار را نداشتم که سطح وفاداری به نسخه اوریجینال تا این حد بالا باشد اما تیم کپکام با دقت و وسواس فراوان تمام لحظات و موارد ماندگار بازی اصلی را به ریمیک منتقل کرده است از محیطهای سالن اصلی و دفتر استارز در ساختمان پلیس گرفته تا لحظاتی مثل اولین رویارویی لیان با کلیر یا دقایق پایانی، همانگونه که نیاز بوده دوباره خلق شدهاند و چه بهتر که حالا به لطف تکنولوژیهای گرافیکی این لحظات با جزئیات و کیفیت بهتری نمایش داده شدهاند. البته برخی موارد در راستای برخی اهداف دچار تغییر شدهاند، مثلا ظاهر و لباس شخصیتها که پیش از انتشار انتقادهایی به آنها از سوی طرفداران وارد شده بود. مسئلهای که پس از مدتی کاملا به آن عادت خواهید کرد؛ چرا که به لطف موتور گرافیکی بسیار قدرتمند کپکام یعنی RE Engine و همچنین اسکن صورت اشخاص واقعی برای چهره شخصیتها حالا با کیفیت و واقعگرایی بالایی در وجه بصری بازی روبهرو هستیم و این واقعگرایانه بودن ظاهر شخصیتها اجازه میدهد احساسات و حالات مختلف آنها بسیار بهتر نمایش نمایش داده شودو مخاطب، چه امروزی و چه قدیمی بهتر با آنها همراهی کند. تغییرات به نوع روایت بازی و کارگردانی کاتسینها هم راه پیدا کرده است و به جرئت میگویم که تعدادی از متفاوتترین کاتسینهای تاریخ کپکام را در این عنوان میبینیم. نوع قاببندی و زوایا و ثباتشان در مقایسه با کاتسینهای نسخههای پیشین یا سری DMC که اصولا کاتسینهای پر جنب و جوش و همراه با حرکت و جابهجایی زیاد بین زوایای مختلف دارد، به وضوح متفاوت است. حالا کاتسینها سینماییتر شده و بعد احساسی بیشتری به خود گرفتهاند. حتی به شخصیتپردازی کاراکترهای فرعی نیز توجه شده که مثال بارز آن سکانس اسلحهفروشی Kendo است. یکی از ابعاد دنیای رزیدنت ایول که همیشه مرا به خود جذب میکند، همین عمق شخصیتهای کوچک و بزرگ آن است؛ اینکه زندگی و انسانهای مختلف در برخورد با مقولهای چون تهدید بیولوژیکی چگونه تحت تاثیر قرار میگیرد و بازماندگان از آن را به چه آدمهایی تبدیل میکند. به واسطه چند رمان و انیمیشن بیشتر با این ابعاد دنیای این فرنچایز آشنا شدیم و حالا کپکام در این ریمیک هم به آن توجه بیشتری کرده است. هنگامی که در حال خواندن این مطلب هستید هم احتمالا کمتر از یک هفته به انتشار بستهی الحاقی بازی مانده که قرار است به سراغ شخصیتهای فرعی بیشتری برود تا جزئیات بیشتری از فاجعهی رخ داده در راکونسیتی را نشان دهد.

تغییرات جزئی به همین جا ختم نمیشود، اما اصلا به گونهای نیستند که وفاداری ریمیک به نسخهی اصلی زیر سوال برود. اگر نسخهی اوریجینال را بازی کرده باشید، هنگام تجربه ریمیک مدام به یاد لحظات بهیادماندنی آن خواهید افتاد و سازندگان را به واسطه بازسازی بینقص آن لحظات تحسین خواهید کرد. در اینجا لازم است که در برابر نسخهی اصلی و طراحی مراحل جلوتر از زمان خودش هم سر تعظیم فرود بیاوریم. طراحیای که پس از بیست سال دوباره از آنها در قالبی مدرن الگو گرفته شده و باز هم نتیجه کار همچون سال ۱۹۹۸ میلادی شگفتانگیز و جذاب است.
ترس، این حس دوستداشتنی
اگر طرفدار سری رزیدنت ایول هستید، پس هیچ حس غریبی در ریمیک قسمت دوم نخواهید داشت. بازی در یک توصیف کلی، ترکیبی از قسمتهای دوم، چهارم و هفتم است؛ یک عنوان Survival Horror با زاویه دوربین سوم شخص روی شانه که المانهای معمایی نیز به همراه دارد. در هنگام شروع بازی از بین دو کاراکتر «لیان اسکات کندی» پلیس تازهوارد راکونسیتی و «کلیر ردفیلد» خواهر کریس ردفیلد معروف حق انتخاب دارید. بازی دو سناریوی الف و ب دارد که اتفاقات آن موازی با یکدیگر جریان و در مواردی چون لوکیشنها و آیتمهای خاص و معماها تفاوت دارند. همچنین در هر سناریو اتفاقاتی میافتد که در سناریوی دیگر آنها را نخواهید دید. با احتساب این موارد و مواردی بیشتری که در ادامه ذکر خواهم کرد، بازی حداقل ارزش یک بار تمام کردن هر دو سناریو را خواهد داشت، اما اگر طرفدار این سری یا سبک Survival Horror باشید، مطمئنا بیشتر از اینها با بازی کار دارید.

خبر خیلی خوب اینکه بازی واقعا یک اثر Survival Horror است و بالاخره کپکام به وعدهاش عمل کرده است! کپکام قدمهای جدی برای بازگشت رزیدنت ایول به این سبک را در قسمت هفتم برداشت و تا حد خوبی هم موفق بود اما در این ریمیک وارد سطح جدیدی شده است که شاید تنها سهگانهی کلاسیک توانسته بود حس مشابهی را القا کند. در نسل پنجم هنوز نورپردازی آنطور که باید در گرافیک بازیها معنی نداشت و به همین واسطه روشن یا تاریک بودن محیط تفاوتی ایجاد نمیکرد. اما در نسل هشتم، جلوههای بصری بازیهای ویدیویی بسیار به واقعیت نزدیک شده و در این بین، کپکام با انجین جدید خود این مرز را باریکتر کرده است. باز هم حرف از RE Engine شد، عجب انجین شایستهای ساخته این کپکام! انجینی با پشتیبانی از جدیدترین تکنولوژیهای روز که نتیجهاش در ریمیک رزیدنت ایول ۲ فوقالعاده و کمنظیر است. اکثر محیطهای بازی در فضاهای بسته و راهروهای تنگ و تاریک قرار دارد و بهندرت در فضای باز قرار میگیریم، در عوض اما سازندگان بهترین کیفیت ممکن را به نمایش گذاشتهاند. با وجود استفاده از منابع و Assetهای قسمت هفتم که در همان دقایق اولیه متوجهاش میشوید، نتیجه نهایی آن قدر تاثیرگذار است که این مسئله را به سرعت فراموش خواهید کرد. نورپردازی فوقالعاده، تکسچرهای باکیفیت، انیمیشنهای طبیعی بهخصوص انیمیشن چهرهها و حالات صورت و شبیهسازی مو و افکتهای مختلف مثل باران که به جرئت بهترین کیفیت ممکن را در بین عناوین سالهای اخیر دارند. کافیست یکبار زیر باران بروید و به تماشای سقوط قطرات و برخوردشان با موها و لباس کاراکتر بشینید تا از کیفیت خیرهکنندهی بازی در گرافیک نهایت لذت را ببرید. در عین حال بازی به طرز عجیبی روی تمام پلتفرمهای ممکن بهینه اجرا میشود و حتی روی نسخهی معمولی PS4 یا XOne هم نمایشی بهتر از برخی بازیها روی کنسولهای قویتر دارد. برای نسخهی PC هم سازندگان سنگ تمام گذاشتهاند و تنظیمات گرافیکی بسیار گسترده، دستتان را کاملا باز میگذارد. با وجود این موارد که بازی در برخی از آنها واقعا بهترین نمونهی موجود است، متاسفانه یکی دو مورد مانع کسب نمرهی کامل در این بخش میشود. اولین مورد تغییر حالت نورپردازی موقع ورود از یک محیط به محیط دیگر است. برای مثال وقتی که از کرکرهی شرقی وارد سالن اصلی ساختمان پلیس شوید و یا وقتی به طبقه چهارم میرسید. سالن اصلی محیطی پرنور و پر از چراغ است، اما وقتی از دو مکان ذکر شده به آن نگاه کنید تاریک به نظر میرسد که خب با منطق جور در نمیآید. ایراد بعدی هم مربوط به افکت آتش است که در صحنههای انفجار آن چنان جالب درنیامده است. چیزی که در این بین مرا به تعجب واداشته این است که این ایرادات اصلا در گرافیک قسمت هفتم وجود نداشتند و برایم جای سوال است که چگونه تیم سازنده نتوانسته همانطور این موارد را در ریمیک پیاده کند. البته ذکر کنم که این ایراد متوجه نورپردازی محیطها نیست و برعکس، بازی در این مورد هم بهترین نتیجهی ممکن را نمایش میدهد.
خوشبختانه این موارد آن چنان بزرگ نیستند که تجربهی بصری را خدشهدار کنند، چرا که گرافیک ابزاری برای ارمغان آوردن ترسی است که دلتنگش بودیم. راکونسیتی دیگر آن شهر کوچک زیبای قبل نیست و حالا به یک جهنم تبدیل شده است. زامبیهای تشنهی خون انسان همه جای آن پرسه میزنند و تاریکی شب با بارانی شدید همراه شده تا نشان دهد دیگر قرار نیست این مکان رنگ خوشی را ببیند. اکثر محیطهای بازی در تاریکی مطلق قرار دارند و اتاقهای کم ارتفاع و راهروهای تنگ، فضایی کلستروفوبیک را القا میکند. زامبیها و هیولاهای مختلف هم در هر گوشهای انتظارتان را میکشند. در این بین تنها همراهانتان چراغ قوه و سلاحها هستند، اما به آنها هم اتکا نکنید. هر چه باشد با یک اثر Survival تمامعیار طرف هستید.

پادشاه برگشته است
وقتی زامبیها در سال ۱۹۹۶ با قسمت اول رزیدنت ایول به دنیای بازیهای ویدیویی معرفی شدند، کمتر کسی فکر میکرد آن موجودات ترسناک که سهتا از آنها دمار از روزگار آدم در میآورد، در گلههای صد نفری صف بکشند و بازیکن با خیال راحت آنها را سلاخی کند و ککش هم نگزد. اما کپکام در ریمیک دوباره زامبیها را به تخت پادشاهی بازگردانده است. زامبیها در بازی واقعا ترسناک هستند و تنها مردنشان است که میتواند خیالتان را راحت کند. گوشت فاسد شده، چهرهی بیاحساس و چشمان سفید، قدمهای آرام و تق و لقی که به سمتتان بر میدارند و آن نالهی زجرآور که مطمئنا مضطربتان خواهد کرد. طراحی زامبیها با دقت و وسواس خاصی صورت گرفته است و پس از مدتها موفق میشوند تا مثل نسخههای کلاسیک، حس ترس را به ارمغان بیاورند. آنها تنها ظاهرشان ترسناک نیست، بلکه سخت هم میمیرند. قانون اول مقابله با زامبیها در اینجا هم صدق میکند: «به سرشان شلیک کن.» اما در اکثر موارد تنها یک گلوله کفایت نمیکند. در ابتدای بازی کاراکترتان یک سلاح با خود به همراه دارد، اما با پیشروی میتوانید به سلاحهای بیشتری مثل مسلسل و شاتگان هم دست پیدا کنید. برخی سلاحها البته به راحتی در دسترس نیستند و باید به خاطرشان معما حل کنید، اما مطمئن باشید ارزشاش را دارد، چون مهمات در بازی کم و موانع زیادند. از سوی دیگر گیاههای سبز و قرمز دوباره برگشتهاند، اما اگر هوشمندانه بازی نکنید آنها هم کم میآیند. تازه با مشکل دیگری به نام کمبود ظرفیت کولهپشتی هم روبرو هستید! خود کولهپشتی و مکانیک بررسی آیتمها مستقیم از قسمت هفتم به ریمیک آمده است و البته طراحی بسیار خوبی دارد، مخصوصا مینیگیم بررسی آیتمها که بیشتر از آنچه فکرش را کنید به کار میآید. مدیریت کولهپشتی اما بسیار اهمیت دارد، چرا که ممکن است موقعیتی پیش بیاید که تنها با یک ضربه دیگر کشته میشوید و اسپری یا گیاه سبز هم در روبرویتان قرار دارد، اما به خاطر پربودن ظرفیت بین دو راهی صرفنظر از آن یا انداختن یک آیتم دیگر قرار خواهید گرفت. پیشنهاد ما این است که با جستوجو در محیط تمام کیفهای افزایش ظرفیت را پیدا کنید تا در این زمینه به مشکل نخورید.
به جز سلاح به چاقو هم دسترسی دارید که دیگر مثل نسخههای قبل نمیتوان به طور نامحدود از آن استفاده کرد. هر چاقو پس از تعداد مشخصی ضربه میشکند و باید به دنبال یک چاقوی جدید باشید. چاقو آیتمی کاربردی در بازی است، چرا که وقتی یک زامبی بالاخره دستش به شما میرسد، میتوانید با وارد کردن چاقو به بدنش آن را از خود دور کنید، بدون اینکه صدمهای ببینید. در اینجا یکی دیگر از دستاوردهای گرافیکی بازی خودی نشان میدهد و آن تخریبپذیری بافت بدن زامبیهاست. در صورتی که به دست یا پای زامبی شلیک کنید، دچار قطع عضو میشود و اگر به میزان کافی به سر شلیک کنید، شاهد ترکیدن آن به شکلی راضیکننده خواهید بود. هدشات کردن همواره جزو لذتهای عناوین زامبیمحور بوده و در رزیدنت ایول هم این حکم صادق است، اما در ریمیک متاسفانه منطق خاصی برای هدشات وجود ندارد. بعضیها با یک تیر مغزشان به در و دیوار میپاشد و برخی دیگر یک خشاب کامل نیاز دارند تا دیگر از جایشان بلند نشوند. حالا فرض کنیم که از پس زامبیها برآمدید، با هیولاهای دیگر چه خواهید کرد؟

تا جای ممکن تمام کشوها و کمدها و سوراخ سنبهها را گشتهاید تا مهمات جمع کنید، تمام سلاحها را جمع کردید و خشابشان تا خرخره پر است. حالا حس میکنید که حکم رمبو را در این شهر دارید؟ پس هنوز با Mr. X روبرو نشدهاید! این تایرنت مخوف و مهارنشدنی دوباره برگشته تا کابوستان در مسیر باشد، اما به شکلی بسیار وحشتناکتر. «آقای اکس» یکی از شش تایرنتی است که به راکونسیتی فرستاده شد تا علاوه بر یافتن ویروس G تمامی بازماندگان ساختمان پلیس را قتل عام کند. او پس از یکی-دو ساعت گشت و گذار در ساختمان پلیس سر و کلهاش پیدا و به بزرگترین کابوستان در این منطقه تبدیل میشود. آقای اکس مثل زنومورف Alien: Isolation و «جک بیکر» در RE7 میماند؛ موجودی بسیار قدرتمند و تقریبا غیرقابل مهار که تنها هدفش یافتن و کشتن شماست و هرگز از جستوجو دست بر نمیدارد. طراحی Mr. X از تمام جهات عالی است؛ قد بلند و چهارشانه، صورت خاکستری و چشمان بیاحساس و از همه وحشتناکتر، آن قدمهای آرام و بدون عجلهای که به سمت شما بر میدارد و صدایش تمام ساختمان را میلرزاند. این موجود به خصوص در کمپین لیان بارها ظاهر و موی دماغتان خواهد شد. او تا انتهای بازی هم نابود نمیشود و تنها چارهای که دارید، فرار است. اگر هم در بنبست گیر کردید، با شلیک گلوله به اندازهی کافی تنها میتوانید او را برای مدتی کوتاه گیج کنید تا فرصت فرار بهدست بیاورید. حضور این موجود، فاکتور ترس و استرس را به سطح جدیدی در بازی میبرد، چرا که با ایجاد صدا مثل شلیک یا نالهی زامبیها متوجه موقعیت شما میشود و به سراغتان میآید. صدای قدمهای Mr. X فاکتوریست برای تشخیص اینکه تا چه حد به شما نزدیک است. اگر صدایی نشنوید پس حتما در امان هستید. صدا مثل اکثر عناوین ترسناک این روزها فاکتوری مهم به حساب میآید و مثل قسمت هفتم فوقالعاده کار شده است. هرگز یادم نمیرود لحظاتی را که از شدت استرس حتی از صدای قدمهای خودم هم مضطرب میشدم! لحظات ترس با موسیقی هنرمندان بازی شدت بیشتری نیز به خود میگیرد. قطعههای بازی شاید آنگونه نباشند که در ذهن باقی بمانند، اما نقش بسیار مهمی در انتقال حس موقعیتهای مختلف ایفا میکنند.
آقای اکس پس از چند رویایی در نهایت در قالب باسفایت نیز با شما روبرو میشود که بدون شک یکی از بهترین لحظات بازی را رقم میزند. به جز زامبیها و آقای اکس، لیکرهای معروف که اولینبار در نسخه اوریجینال آنها را دیدیم هم برگشتهاند تا با آن زبان دراز، پنجههای تیز و نوع حرکت چندششان حسابی اذیتمان کنند. باسفایتهای اصلی نسخهی اوریجینال همچون «ویلیام برکین» که چندبار با او روبرو خواهید شد و همچنین سوسمار غولپیکر نیز در ریمیک حضور خواهند داشت و بخشی از بهترین لحظات بازی را رقم خواهند زد. البته سکانس رویارویی با سوسمار دیگر یک باسفایت کلاسیک نیست و در حد یک سکانس سینمایی به وی پرداخته شده است.
معماها بخش دیگریاند که ریمیک به آنها وفادار مانده است. درهای قفل شده و کلیدها دوباره بازگشتهاند تا به خاطرشان مجبور شوید به تمام محیطها سرک بکشید. معماهای جانبی مثل پیدا کردن رمز کمدها نیز وجود دارد که پاداش خیلی خوبی خواهند داشت. یکی از نقاط قوت معماها همین مسئله است؛ اینکه شاید برای پیدا کردن یک کلید یا رمز یک قفل مصیبت زیادی بکشید، اما پاداشی که در انتها میگیرید مطمئنا ارزشش را خواهد داشت.

به سوی آیندهای روشن
من شاید جزو معدود کسانی باشم که از روندی که سری Resident Evil در پیش گرفته بود شکایتی نداشتم، چرا که منطق داستانی ایجاب میکرد تا روند به سمت اکشن متمایل شود. اما پس از تجربهی قسمت هفتم و بیشتر از آن، ریمیک قسمت دوم این سوال برایم پیش آمد که کپکام دقیقا در تمام این سالها چه کار میکرده است؟ ریمیک «رزیدنت ایول ۲» اثریست که در هر جنبهای میدرخشد؛ چه وفاداری به اصل، چه ترکیب المانهای کلاسیک با المانهای مدرن و چه ارائهی بالاترین کیفیت فنی ممکن در تمام ابعاد. حس عجیب و کمیابیست که پس از هر بار تمام کردن یک بازی، بخواهید بلافاصله آن را شروع کنید. ریمیک رزیدنت ایول ۲ باعث شد این حس پس از مدتها به من دست دهد، چرا که ترکیب گیمپلی جذاب و درگیرکنندهاش با طراحی هوشمندانهی مراحل و دشمنان، آنقدر محتوا ارائه میدهد که هر قشر مخاطبی، چه طرفداران این سری و چه عاشقان Survival Horror و چه مخاطبان جدید را جذب میکند و ارزش تکرار آن را بسیار بالا میبرد. کپکام و فرنچایز رزیدنت ایول روزهای بسیار خوبی را میگذارنند و از همین حالا زمزمهی ساخت ریمیک قسمت سوم و همچنین ساخت قسمت هشتم به گوش میرسد. شخصا امیدوارم این روند رو به جلو همچنان ادامه داشته باشد تا این سری که تقریبا همگیمان با آن خاطره داریم، دوباره در اوج باشد.