در اینکه سری متالگیر سالید یکی از تاثیرگذارترین جریانهای صنعت گیم بوده و از جنبههای مختلفی و در مقاطع زمانی گوناگون، استانداردهای بسیاری را جابجا و یا حتی تعریف کرده است شکی نیست. دلایلی که برای اثبات این ادعایم دارد از حوصلهی این مطلب خارج است اما به احتمال زیاد، عدهی بسیاری از شما هم با من در این زمینه موافق هستید. با توجه به عمق بسیار زیاد داستانی این بازی، تصمیم گرفتم تا تاثیرگذارترین مرگهایی که در سری بازیهای MGS رخ داده را در قالب مطالب جداگانه برای هر شخصیت، به بحث بگذارم. شاید از نظر من مرگ شخصیتهایی، تاثیرگذارتر از دیگر شخصیتها باشد و ممکن است مرگ برخی شخصیتهای مورد نظر شما در این مطالب نگنجد. اگر چنین اتفاقی افتاد، خوشحال میشوم تا نظر شما را هم در این زمینه بدانم. برای شروع، از نسخهی اول این سری خواهیم گفت و در آن، از مرگ ۵ شخصیت که تاثیرگذارترین مرگ را داشتهاند صحبت خواهیم کرد. این شخصیتها عبارتند از: Psycho Mantis، Sniper Wolf، Gray Fox، Master Miller و Liquid Snake. برویم سراغ اولین مرگ تاثیر گذار، یعنی مرگ Psycho Mantis!

او که بود؟
Psycho Mantis (که از این به بعد به اختصار منتیس نامیده میشود)، یکی از اعضای اصلی گروه FOXHOUND است که در جریان نسخهی اول سری MGS حضور تاثیرگذاری دارد. او با نامهایی از جمله Tretij Rebenok (Third Child)، Third Boy و The Floating Boy نیز شناخته میشود و در واقع، یکی از مهمترین کاراکترهای داستان این سری محسوب میشود. منتیس ملیتی روسی دارد که در جریان جنگ سرد و در روستایی کم جمعیت به دنیا آمد. مادر او در هنگام تولدش، از دنیا رفت و همین مساله، باعث شد تا پدرش نفرت زیادی از او داشته باشد و او را مایهی سرافکندگی خود بداند. منتیس با صورتی معیوب به دنیا آمد و شاید این نکته نیز تاثیر زیادی در نفرت پدرش از او داشت. او در کودکی و هنگامی که تصادفا توانست ذهن پدرش را بخواند، متوجه قدرت خارقالعادهای در خود شد. قدرتی که به او اجازه میداد در ذهن افراد نفوذ کند و از احساسات و تصمیمات فرد مقابل آگاه شود. منتیس پس از آگاه شدن از حسی که پدرش نسبت به وی داشت، احساس بسیار بدی پیدا کرد و از ترس اینکه کشته نشود، تمام روستای زادگاهش را به آتش کشید! آتشی که دامنگیر پدرش هم شد و او را به کام مرگ فرستاد.

منتیس قابلیتی ماورایی داشت که سبب میشد افرادی را که دارای احساسات منفی هستند را به راحتی جذب کند و روی آنها تاثیر بگذارد. همچنین، احساسات منفی افراد نیز میتوانست روی او تاثیرگذار باشد. به همین سبب بود که پس از مدتی، تصمیم گرفت تا ماسکی بر روی صورتش بگذارد تا افکار مزاحم، وارد ذهناش نشوند.
به هر ترتیب، پس از تبدیل روستای منتیس به خاکستر، ماموران سرویسهای اطلاعاتی شوروی متوجه این موضوع شدند و تصمیم گرفتند او را برای انجام آزمایشهای ماوراءالطبیعه، به مرکز تحقیقاتی در مسکو بفرستند. اما پروازی که او را به سمت مسکو میبرد، دقیقا از روی محل بیمارستانی که در آن Venom Snake و Big Boss در کما بهسر میبردند میگذشت. حس نفرت و انتقام عجیبی که این دو شخصیت در خود داشتند (پس از واقعهی MGS V: Ground Zeroes)، باعث شد تا قدرت منتیس به طور غیرقابل کنترلی فوران کند و هواپیما با تمام سرنشینانش سقوط کند. تنها باقیمانده از این سقوط، منتیس بود که ماموران شوروی، او را برای درمان به محلی فرستادند که اتفاقا جسد نیمهجان Volgin (آنتاگونیست اصلی متالگیر ۳) نیز در همان محل نگهداری میشد!

و این، آغاز رابطهای شد که در آن منتیس، با تغذیه از حس نفرت و انتقام پیکر ولگین، او را سرپا آورد و این فرمانده خشمگین را تبدیل به Man on Fire کرد. آنها پس از قتل عام و به آتش کشیدن محلی که در آن نگهداری میشدند، به سمت قبرس رفتند تا انتقام ولگین از بیگباس به سرانجام برسد! در همین زمان بود که ارتش XOF نیز برای کشتن Venom Snake به او حملهور شده بود. منتیس، که تحت تاثیر هیجانات ولگین برای کشتن Snake آماده شده بود، نتوانست جلوی تاثیر احساسات درونی Venom Snake بر خودش را بگیرد و باعث قتل بسیاری از سربازان XOF شد. اما بالاخره به خود آمد و با همراهی ولگین، به تعقیب Venom Snake پرداخت و اگر سکانس اول MGS V یادتان باشد، بارش باران مانع او شد تا آنها بتواند انتقام ولگین را به سرانجام برساند.

داستان منتیس در MGS V گسترده است و مربوط به زمانی میشود که او کودکی بیش نبود. منتیس و ولگین، طی برخورد با Skull Face و تحت تاثیر قدرت درونی و انواع احساسات منفی او جهت نابود کردن تشکیلات Zero و انتقام از او، وارد گروه XOF شدند. اما حتی احساسات درونی منفی Skull Face و ولگین نیز برای منتیس، آنقدری قدرتمند نبودند که انگیزههای پرقدرت و روحیات پرتلاطم Eli (کودک جسور و رهبر شورشیان کودکان افریقایی و همان Liquid خودمان)، منتیس را به سمت خود نکشانند. از اینجا بود که اتحاد دیرینهی منتیس با شرورترین کلون بیگباس، یعنی Liquid Snake شکل گرفت. اتحادی که پس از سالیان سال و سرگذشتهای متفاوت و پرماجرای هر دوی آنها، مجددا و تحت عنوان گروه FOXHOUND شکل گرفت.
چه نقشی در بازی داشت؟
همین زمانها داستان بازی MGS شکل میگیرد، جایی که در آن، Liquid و سایر اعضای FOXHOUND از اینکه دستمایهی FBI برای انجام ماموریتهای جاهطلبانهاش باشند خسته شدهاند و تصمیم به شورش میگیرند. منتیس با قدرت ذهنی خودش، به Liquid کمک میکند تا همراه با سایر اعضای گروه، جزیرهی مهم و استراتژیک Shadow Moses را تسخیر کنند. همانطور که احتمالا میدانید، این جزیره مکان نگهداری یکی از پیشرفتهترین سلاحهای ارتش امریکا، یعنی Metal Gear Rex است. به همین دلیل سالید اسنیک برای انجام ماموریتی تکنفره، جهت بازداری این گروه خطرناک از انجام نقشههایشان، به جزیره فرستاده میشود. نقش منتیس در بازی بسیار پررنگ است و او، با در دست گیری ذهن افراد زیادی، سالید اسنیک را در راهش به چالشهای گوناگون میکشد. یکی از همین چالشها، در دستگیری ذهن Meryl Sylverburg (احتمالا اولین معشوقهی اسنیک که در بازی میشناسیم)، باعث میشود تا مریل، تفنگ خود را به سمت سالید اسنیک بگیرد تا او را بکشد!
چگونه کشته شد؟
اسنیک که در این موقعیت قرار گرفته بود، تصمیم گرفت تا مریل را با فنون CQC، بیهوش کند تا دیگر منتیس نتواند کنترل ذهنش را در دست داشته باشد. همینجا، برخورد رودرروی اسنیک با منتیس شکل گرفته و آندو، در یک اتاق خاطرهانگیز برای ما متالگیر بازها، به مبارزهی سختی میپردازند. هنگامی که منتیس به شکست نزدیک شده بود، تصمیم گرفت تا مریل را بیدار کند. مریل، با اینکه رمق زیادی نداشت، با دستور منتیس تفنگ را به سمت سر خود گرفت تا به سر خود گلوله شلیک کند. این نقطه ضعفی بود که منتیس از اسنیک سراغ داشت و تا حدودی به در آن موفق بود. اما در نهایت سالید اسنیک توانست هم مریل را نجات داده و هم منتیس را شکست دهد.
چرا مرگ او تاثیرگذار است؟
هنگام مرگ منتیس، سالید اسنیک نقاب او را از صورتش برداشته و او با بیان جملاتی فوقالعاده تاثیرگذار، به سرگذشت پر درد و رنج و غمگین خود میپردازد. اینکه آن ماسک مرموز، در تمام این سالها درواقع به دلیل نفرتی که وی از خودش داشت بر صورتش بوده است، حقیقتی تکان دهنده است. او گذشتهاش را با گذشتهی سالید اسنیک مقایسه کرده و به او توضیح داد که تجربیاتش از زندگی، به او نشان داده است که سرنوشت تمام انسانها، بر این است که برای یکدیگر رنج و بدبختی بیافرینند! او در آخرین کلماتش، اعتراف کرد که با انقلاب Liquid موافق نبوده است، اما علت همدستی وی با او در این جریان، این بود که میخواست شانس این را پیدا کند تا بیشترین تعداد انسانی که میتواند را از بین ببرد. هرچند در آخر، منتیس گفت که در مقایسه با سالید، او آنقدرها هم بد نبوده است. منتیس میگوید که سالید در مقایسه با Liquid، یک «شیطان واقعی» است!

همچنین او به سالید، از عشق بزرگ مریل نسبت به وی خبر داد و البته از اینکه آنها آیندهای باهم خواهند داشت، مطمئن نیست. در آخرین لحظات عمرش، منتیس از سالید درخواست کرد تا مجددا ماسکش را بر صورتش بیاندازد تا در این لحظات، خودِ واقعیاش باشد. پس از اینکه با قدرتش، درب پنهانی را برای سالید در راه رسیدن به برجی که متالگیر در آن قرار داشت را باز کرد، منتیس به اسنیک گفت: «این اولین باری است که از قدرتم برای کمک به شخصی استفاده میکنم، و یکجورهایی…خوشایند است.»
اینکه منتیس یک شخصیت مثبت در سری نیست، قبول! اما مرگ او و کلماتی که بر زبان میآورد، یکی از خاطرهانگیزترین صحنههای سری متالگیر است. او حرفهای رک و پوستکندهای به سالید اسنیک میزند و مهمتر از آن، از احساسات درونی خود میگوید؛ شخصیتی که زیاد اهل حرف زدن نیست! پیچیدگی شخصیت منتیس و حرفهای پایانی او بیشتر از اینها جای صحبت دارد، اما سعی کردم به قدر حوصله، کمی از اهمیت این شخصیت و صحنهی دراماتیک مرگ او بگویم؛ و راستش را بخواهید، خیلی هوس متالگیر سالید۱ کردم…
پایان قسمت اول…