با شمشیری در دست و کلکسیونی از سلاحهای گرم و سرد در جیب، به پیش میرود. روزی دیگر، قراردادی دیگر، ماجرایی دیگر، اهریمنهایی که میدانند پیروز نخواهند شد و شیطانی که از دست او میگرید. آری، حتی شیطان هم از دانته میترسد.
سری Devil May Cry یکی از باکیفیتترین و پرطرفدارترین سری بازیهای Hack’n Slash تاریخ است که مسیر پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. شاید جالب باشد برایتان وقتی که بدانید قسمت اول این بازی که توسط هیدکی کامیا (سازنده بایونتا) ساخته شد، قرار بوده چهارمین قسمت سری ترسناک کپکام، یعنی Resident Evil باشد! این بازی که در اکتبر سال ۲۰۰۱ عرضه شد، توانست با داستان جالب، گیمپلی پر زد و خورد و از همه مهمتر، درجهی سختی دیوانهوارش، با فروش و نقدهای خوبی روبرو شده و جای خود را در دل سران کپکام باز کند. DMC به برندی معروف تبدیل گشت و کامیا به بازیسازی پرآوازه بدل گشت، دانته نیز به سرعت با شخصیتی جالب، جای خود در دل بازیبازان باز کرد و توانست تا در کنار شخصیتهای چون دوک ناکم، از پرطرفدارترین شخصیتها در بازیهای ویدئویی باشد. این موضوع باعث شد تا طرفداران مشتاقی بیصبرانه انتظار قسمت دوم بازی را بکشند؛ اما هنگامی که دو سال بعد قسمت دوم عرضه شد، امیدهای طرفداران یک شبه رنگ باخت. دیگر خبری از آن دانته جذاب و کاریزماتیک نبود، بلکه یک پیرمرد خشک و نه چندان جالب، جای اورا گرفته بود. محیطهای بازی دیگر جزئیات گذشته را نداشتند، بازی از اواسط آن بسیار تکراری میشد و از همه مهمتر، آن درجهی سختی که موجب کابوس نینجاهای بسیاری شده بود، دیگر وجود نداشت. پس از این ناامیدی بزرگ، قسمت سوم آمد. بیداری دانته بدون شک بازگشتی طوفانی برای سری بود. دانتهی جوان بیشتر از همیشه جذاب بود و گیمپلی بازی، یکی از بهترین Action Adventureهای PS2 بود. موزیک و گرافیک بازی هر طرفداری را درجا میخکوب میکرد. شکی نبود، دانته و کپکام، واقعا طوفان کرده بودند. با عرضه نسخه چهارم بازی برای نسل جدید، بار دیگر معجون کپکام و دانته رنگ باخت. اما این شبه شکست، چندان به چشم نیامد و مطمئنا بسیاری از طرفداران از این بازی لذت بردند. در شرایطی که Ninja Theory با نمایش DMC و دانتهی جدید خود بسیاری از طرفداران سری را نگران کرده، کپکام برای کاهش حس غربت طرفداران بستهای از سه بازی اول را منتشر کرده تا در کنار سودجویی بیشتر برای خود کپکام، گذری به گذشته برای طرفداران کهنهکار سری باشد.
داستان در سری DMC، در کنار سطحی و جنریک بودن، همیشه جالب و سرگرم کننده بوده که عمده این موضوع را مدیون شخصیت پردازی کمنظیر دانته و خانوادهی شیطانیش است. در هرکدام از قسمتهای این سری، یک شخصیت مونث قهرمان بازی را همراهی میکند که بجز لوسیا در قسمت دوم، آن دوی دیگر، یعنی ترش و لیدی، قابل کنترل نیستند. در قسمت اول، که در آن برای اولین بار با دانته در آن روبرو میشویم، ماجرا حول ارتباط دانته با ترش و تلاش آنها برای نابود کردن امپراطور شیاطین و قاتل مادر و برادر دانته میچرخد. داستان به خوبی دنبال میشود و پیچ و خمها و سورپرایزهای مناسبی هم دارد که در اینجا برای لو نرفتن داستان برای دوستانی که هنوز بازی را انجام ندادهاند، از اشاره به آن خودداری میکنم. به طور کلی میتوان داستان قسمت اول را در کنار قسمت سوم از بهترین داستانهای سبک Hack ‘n Slash دانست که به خوبی بازیباز را در خود غرق کرده و او را تا پایان همراهی میکند. در قسمت دوم بازیباز با دانتهی مسنتر، پختهتر و در نتیجه کسلکنندهتر روبرو میشود. در این قسمت شخصیت لوسیا جایگزین ترش میشود. داستان بازی روایت کنندهی روابط دانته با لوسیا و مادرش، Matier، و مبارزهی آنها با Arius جاهطلب میباشد. برخلاف قسمت قبل، داستان پیچ و خم و سورپرایز خاصی نداشته و بسیار کلیشهای است. شاید به همین خاطر است که سازندگان در قسمتهای بعدی (که از نظر زمانی قبل از ماجراهای قسمت دوم اتفاق میافتند) تقریبا هیچ اشارهای به داستان این قسمت نکردند؛ به هرحال این بخش از لحاظ داستانی به هیچ وجه من الوجوه(!) در حد قسمت اول نیست و یک کلیشهای از مبارزهی خیروشر است که جذابیت چندانی هم ندارد. اما بدون شک گل سرسبد این کالکشن در زمینهی داستانی، قسمت سوم است. داستان این قسمت پیرامون رابطهی پیچیده و پر زد و خورد دانته و برادرش، ویرجیل چرخ میزند و در کنار بهره گیری از سورپرایزها و پیچ و خمهای داستانی عالی، داستان فرعی لیدی و پدرش را به بهترین شکل روایت کرده و در نهایت معجونی جذاب و سرگرم کننده پدید میآورد که در کنار دانتهی جوان و شوخطبع که گویی از همیشه جذابتر است، شخصیت جذاب ویرجیل را نیز به محبوبیت فراوانی میرساند تاجایی که در نزد بعضی طرفداران، این شخصیت از خود دانته هم حتی محبوبتر است. به طور کلی با توجه به این که در عناوین این سبک گیمپلی و عناصر دیگر نسبت به داستان ارجعیت دارند، حداقل دو سوم از DMC HD Collection از بسیاری از بازیهای حال حاظر این سبک که ادعای داستان عالی میکنند، بهتر و جذاب تر عمل میکند.
گرافیک بازی، در برابر دیگر HD Collectionها چون MGS HD Collection یا ICO & SotC هیچ گونه حرفی برای گفتن ندارد. برخلاف دونمونهی ذکر شده، بافتها در این بسته، مات و بدرنگند و افکتهای بازی نیز تعریفی ندارند. در سوی دیگر کیفیت بافتهای شخصیتهای بازی بخصوص خود دانته، بسیار عالی و نزدیک به مدل BigBoss در MGS HDC میباشد. این موضوع نوعی پارادوکس در بخش بصری بازی به وجود آورده که این تصور را در بازیباز به وجود میآورد که کپکام در این بخش کمکاری کرده و تنها شخصیتها از فیلتر HD رد شدهاند. البته هیچ کس یک HD Collection را به خاطر جلوههای بصریش تهیه نمیکند، اما به هرحال کمکاری کپکام در این قسمت به وضوح در مقابل دو کالکشن ذکر شده مشاهده میشود. اما گیمپلی مهمترین قسمت یک بازی در این سبک است. با توجه به این که این بسته دوتا از بزرگترین بازیهای سبک H&S را شامل میشود، باید منتظر یک Action Adventure عالی باشید. همانطور که احتمالا میدانید، بازیهای این مجموعه از سلاحهای سرد و گرم در کنار هم بهره میبرند و در مبارزات به راحتی میتوان در بین آنها سوییچ کرد. البته گیمپلی دو قسمت اول، پس از گذشت سالها، اکنون در مقایسه با عناوینی چون God of War، تاریخ گذشته به نظر میرسند. دلیل اصلی این موضوع هم عدم روانی مبارزات است که در مقایسه با بازی مثل GoW یا Bayonetta بسیار مشهود است. قسمت سوم را میتوان تا حدی از این موضوع خارج دانست، اما با این حال نباید انتظار یک تجربه در حد GoW را داشته باشیم. سلاح اصلی دانته در مبارزات، شمشیر و دو کلت کمریش هستند، اما علاوه بر اینها، تعدادی سلاح دیگر هم در طول بازیها آزاد میشوند که تنوع خوبی داشته و از تکراری شدن مبارزات جلوگیری میکنند. باسهای پرتعداد بازی نیز که عامل تقلید بسیاری از اکشنهای امروزی هستند نیز در عین بوجود آوردن چالشهای لازم در قسمت اول و سوم، بسیار لذتبخش نیز میباشند. اما متاسفانه در قسمت دوم این موضوع وجود ندارد و تنها در سختترین درجه تا حدی به باسهای فوقالعاده سخت دو قسمت دیگر نزدیک میشود. به طور کلی میتوان با کمی بخشش، گیمپلی قسمت دوم را نیز در کنار دو قسمت دیگر، لذتبخش و سرگرم کننده خطاب کرد.


موسیقی بدون شک یکی از برترین بخشهای سری DMC بوده که بر خلاف گیمپلی و داستان، از قسمت اول تاکنون کیفیت خود را حفظ کرده و به هیچ عنوان افت نکرده است. تم اصلی (Dante Must Die) سری نیز که در طول سه بازی به وفور شنیده میشود، گل سرسبد این آهنگها میباشد که عمدتا در سبک Heavy Metal بوده و گاهی نیز تا حدودی سبک Rock گونه پیدا میکند. صداگذاری بازی نیز مطمئنا نیازی به تعریف ندارد. Reuben Langdon و دیگر صدا پیشگان دانته، کار خود را فوقالعاده انجام داده بودند و بدون شک عاملین اصلی محبوبیت دانته به عنوان قهرمانی مدرن بودند. صداگذاری دیگر شخصیتها چون ویرجیل، ترش، لیدی و لوسیا نیز کاملا بی نقص و عالی انجام شده بود که به خصوص در مورد ویرجیل، دست کمی از بزرگترین انیمههای جدی، ندارد. اما مشکلی که در این بخش و به خصوص در بازی اول به چشم میخورد، عدم هماهنگی لبهای شخصیتها با صدا یا Lip Sync است که بسیار مایوس کننده بوده و ارزش بازی در این بخش میکاهد. افکتهای صوتی بازی نیز با وجود اینکه متعلق به یک بازی برای چندین سال پیش هستند خوب کار شده و مشکل چندانی ندارند. DMC بدون شک نام بزرگی است، تجربه دوباره قسمت اول و قسمت سوم سری خالی از لطف نیست و همچنین این بسته میتواند فرصتی عالی برای ورود تازهواردها به این سری باشد. اما کمکاری کپکام در مورد این بسته در مقابل HD Collectionهای دیگر به وضوح، قابل رویت است؛ شاید بهتر باشد به جای این که آنها به دنبال پر کردن هرچه بیشتر جیبهای خود باشند، کمی هم به فکر مخاطبان بوده و حداقل سعی کنند تا آنها را راضی کنند. بدون شک سیاستهای این شرکت قدیمی بسیار غلط و توهین آمیز بوده (ماجرای شخصیتهای مخفی SFxT را که فراموش نکردهاید؟) اما بیایید تا فارق از این گونه مسایل، این بسته را تهیه کرده و مدتی با یکدیگر به شکار شیاطین بپردازیم!